شعر نیمایی و نیما یوشیج
شعر نیمایی سبکی از شعر نو فارسی است که نخستین نمونه شعر نو در ادبیات فارسی بوده و برآمده از نظریه ادبی نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی است. تحولی که نیما انجام داد در دو حوزه فرم و محتوای شعر کلاسیک فارسی بود. با انتشار شعر افسانه نیما مانیفست شعر نو را مطرح کرد که تفاوت بزرگ محتوایی با شعر سنتی ایران داشت. «باتوجه به مقدمه ی کوتاهی که خود نیما بر این شعر نوشته است ( رک : شمس لنگرودی ، تاریخ تحلیلی شعر نو ، 1/100) ویژگی های « افسانه » را به شرح زیر می توانیم برشمریم : 1- نوع تغزل آزاد که شاعر در آن به گونه ای عرفان زمینی دست پیدا کرده است ؛ 2- منظومه ای بلند و موزون که در آن مشکل قافیه پس از هر چهار مصراع با یک مصراع آزاد حل شده است 3- توجه شاعر به واقعیت های ملموس و در عین حال نگرشی عاطفی و شاعرانه ی او به اشیا 4- فرق نگاه شاعر با شاعران گذشته و تازگی و دور بودن آن از تقلید 5- نزدیکی آن ، در پرتو شکل بیان محاوره ای ، به ادبیات نمایشی ( دراماتیک )؛ 6- سیر آزاد تخیل شاعر در آن ؛ 7- بیان سرگذشت بی دلیها و ناکامی های خود شاعر که به طرز لطیفی با سرنوشت جامعه و روزگار او پیوند یافته است .( برای تجزیه و تحلیل افسانه ؛ رک : حمید زرین کوب ، چشم انداز شعر نو فارسی ، ص53 به بعد ؛ هوشنگ گلشیری ،« همخوانی با هماوازان ، افسانه ی نیما ، مانیفیست شعر نو »، مفید ، دوره ی جدید ، ش اول ف( بهمن 1365) ص 12 تا 17 و ش دوم ، ص 34 تا 56 ؛ عطاء الله مهاجرانی ، افسانه ی نیما ف ص 52 به بعد ) روح غنایی و مواج افسانه و طول و تفصیل داستانی و دراماتیک اثر منتقد را بر آن می دارد که بر روی هم بیش از هر چیز تاثیر نظامی را بر کردار و اندیشه ی نیما به نظر آورد ( در مورد تاثیر زندگی و آثار نظامی گنجوی بر نیما ، رک : محمد جعفر یاحقی ، « نیما و نظامی »، کتاب پاژ 4( مشهد 1370) ص 39.)حال آن که ترکیب فلسفی و صوری و به ویژه طول منظومه ، زمان سرودن آن ، کیفیت روحی خاص شاعر به هنگام سرودن شعر ، ذهن را به ویژگی های شعر « سرزمین بی حاصل »، منظومه ی پرآوازه ی تی . اس . الیوت شاعر و منتقد انگلیسی منتقل می کند که اتفاقا سراینده ی آن همزمان نیما و در نقطه ی دیگر از جهان سرگرم آفرینش مهمترین منظومه ی نوین در زبان انگلیسی بود . ( در مورد این منظومه و چگونگی آفرینش آن رک : تی . اس . الیوت ، منظومه ی سرزمین بی حاصل ، ترجمه و نقد تفسیر از حسن شهباز . ص 57 [ به نقل از جعفر یاحقی ، جویبار لحظه ها :46]. نیما می‌کوشید شعر معاصر فارسی را با نیازهای ایران مدرن سازگار کند. پس از جنبش مشروطه عرصه حیات اجتماعی ایران تغییر کرده بود. پیش از شعر، نثر فارسی با تلاش‌های کسانی نظیر طالبوف، حاج زین‌العابدین مراغه‌ای، صور اسرافیل و دیگران متحول شده بود و به نوعی خود را سازگار کرده بود.[۱۰] به طور کلی شعر جدید اشتیاقی خاص برای پرداختن به مسائل اجتماعی از خود نشان می‌دهد، در حالی که شعر کلاسیک چنین نیست.[۱۱] نیما اگر چه هنوز هم مخالفانی در میان شاعران سنت‌گرا دارد توانسته است پیروان قابل توجهی برای خود دست و پا کند و ظرفیت تازه‌ای به شعر کهن فارسی اضافه کند.[۱۲] ورهٔ‌ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغ‌التحصیلی در دورهٔ‌ دوسالهٔ‌ دانش‌سرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ‌ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجهٔ اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ اشعار خود را با عنوان «زندگی خواب‌ها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به تدریس می‌پرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجلهٔ «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه‌ها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه‌های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در ادارهٔ کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کناره‌گیری کرد. [ویرایش] درگذشت آرامگاه سهراب سپهری سهراب سپهری در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطان‌علی روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید. سفر به ایتالیا (وی از پاریس به ایتالیا می‌رود)؛ سفر به ژاپن (توکیو در مرداد ۱۳۳۹) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن نیز می‌شود؛ سفر به هندوستان (۱۳۴۰)؛ سفر مجدد به هندوستان (۱۳۴۲، بازدید از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمیر)؛ سفر به پاکستان (۱۳۴۲، تماشای لاهور و پیشاور)؛ سفر به افغانستان (۱۳۴۲، اقامت در کابل)؛ سفر به اروپا (۱۳۴۴، مونیخ و لندن)؛ سفر به اروپا (۱۳۴۵، فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش)؛ سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند (۱۳۴۹ و شرکت در یک نمایشگاه گروهی و سپس سفر به نیویورک)؛ سفر به پاریس و اقامت در «کوی بین المللی هنرها» (۱۳۵۲)؛ سفر به یونان و مصر (۱۳۵۳)؛ سفر به بریتانیا برای درمان بیماری اش سرطان خون (دی ۱۳۵۸). بررسی شعر "خروس می‌خواند" نیما قوقولی‌قو، خروس می‌خواند از درون نهفت خلوت ده از نشیب رهی که چون رگ خشک در تن مردگان دواند خون. می‌تند بر جدار سرد سحر. می‌تراود به هر سوی هامون. با نوایش از او ره آمد پر مژده می‌آورد به گوش آزاد. می‌نماید رهش به آبادان کاروان را در این خراب‌آباد. نرم می‌آید. گرم می‌خواند. بال می‌کوبد. پر می‌افشاند. گوش بر زنگ کاروان صداش. دل بر آوای نغز او بسته‌ست. قوقولی‌قو، بر این ره تاریک کیست کو مانده؟ کیست کو خسته‌ست؟ گرم شد از دم نواگر او سردی‌آور شب زمستانی. کرد افشای رازهای مگو روشن‌آرای صبح نورانی. با تن خاک بوسه می‌شکند صبح تازنده، صبح دیرسفر. تا وی این نغمه از جگر بگشود وز ره سوز جان کشید به در. قوقولی‌قو، ز خطه‌ی پیدا می‌گریزد نهان شبِ کور. چون پلیدی دروج کز در صبح به نواهای روز گردد دور. می‌شتابد به راه مرد سوار گرچه‌اش در سیاهی اسب رمید. عطسه‌ی صبح در دماغش بست نقشه‌ی دل‌گشای روز سفید. این زمانش به چشم همچنانش که روز ره بر او روشن. شادی آورده‌ست. اسب می‌راند. قوقولی‌قو، گشاده شد دل و هوش. صبح آمد. خروس می‌خواند. همچو زندانی شب چون گور مرغ از تنگی قفس جسته‌ست. در بیابان و راه دور و دراز کیست مانده؟ کیست کو خسته‌ست؟ آبان ۱۳۲۵ شعر خروس می‌خواند یکی دیگر از شعرهای حاکی از خوش‌بینی و امید نیماست. شعر با بانگ خروس آغاز می‌شود که بشارت از فرارسیدن صبح و روشنایی است. این شعر دو سالی پس از شعر ناقوس سروده شده است. در این شعر جای بانگ ناقوس را بانگ خروس گرفته است که در سحرگاه از درون خلوت پنهان ده بلند می‌شود. در اینجا نیز مردم خفته‌اند و مانند مردگان‌اند که خون در رگشان خشک شده است. بانگ خروس که بلند می‌شود، از نشیب راهی که چون رگی خشک است، جاری می‌شود و در دل مردگان خون می‌دواند، بر جدار سرد سحر می‌تند و به اطراف هامون می‌تراود. بانگ خروس پدیده‌ای متضاد با زمینه‌ی خواب و سکوت و سکون شب است و حضور آن، این زمینه‌ی سکون و سکوت و تیرگی را در هم می‌ریزد: قوقولی قو، خروس می‌خواند از درون نهفت خلوت ده از نشیب رهی که چون رگ خشک در تن مردگان دواند خون می‌تند بر جدار سرد سحر می‌تراود به هر سوی هامون. بانگ خروس، تجسم امید نیما به بهبود و تحول اوضاع اجتماعی است. اگر بلند شدن بانگ ناقوس در ابتدا ایجاد تردید می‌کرد که بلند شدن این بانگ در سحرگاه خبر از چه حادثه‌ی خوش یا ناخوشی می‌دهد، بانگ خروس ابهامی ندارد و نشانه‌ی نزدیکی یا فرارسیدن صبح است. بانگ خروس در این شعر همچنین بسیار صمیمانه‌تر و واقعیتر و مناسبتر از بانگ ناقوس در شرایط فرهنگی و اقلیمی ماست. شعر را می‌توان مرکب از یازده بند دانست. در این یازده بند که تعداد مصراع‌های آن مساوی نیست، چهار بار بانگ خروس بلند می‌شود که چهار بند آن وصف این بانگ و تأثیر آن بر عناصر سازنده‌ی محیطی است که بانگ خروس در آن به صدا درمی‌آید و بقیه‌ی شعر خبر از آمدن صبح است و تأثیر و جلوه‌ی حضور آن. دو قسمت شعر را مصراعی که حکم ترجیع‌بندی دارد، می‌بندد: کیست کو مانده؟ کیست کو خسته‌ست؟ در بخش اول شعر، راه از نوای خروس پر می‌شود و بانگ خروس کاروان را در این خراب‌آباد راه به آبادان می‌نماید. گوش بر زنگ کاروان صدای خروس و دل به آواز نغز او بسته شده است و شاعر با بلند شدن صدای خروس می‌پرسد که بر راه تاریک چه کسی از راه مانده و خسته است؟ این پرسش که هم می‌تواند پرسش شاعر و هم پرسش نهفته در بانگ خروس باشد، پرسشی هشیار کننده و امیدبخش و نیرودهنده است که ماندگان و خستگان راه تاریک را برمی‌انگیزد تا حرکت و ادامه‌ی راه را از سر بگیرند: گوش بر زنگ کاروان صداش دل بر آوای نغز او بسته‌ست قوقولی قو، بر این ره تاریک کیست کو مانده؟ کیست کو خسته‌ست؟ بعد از این بند است که شب سردی‌آور زمستانی از دم نواگر خروس گرم می‌شود و رازهای مگوی شب را صبح نورانی روشنی‌آرای فاش می‌کند. نیما به این موضوع در شعر ناقوس هم اشاره می‌کند که در شب تاریک اجتماعی خبرها همیشه در پشت پرده می‌ماند و کمتر کسی از جنایات و استثمار و نقشه‌های شیطانی حاکمان جور و استبداد باخبر می‌شود. حضور صبح و روشنی، تاریکی و دروغ و مظهر آن را از بین می‌برد و در پرتو روشنی و آزادی، اسرار پشت پرده عیان می‌شود. با بانگ خروس، شبِ کور که فرا رسیدن صبح او را از ادامه‌ی حضور ناامید کرده است، از خطه‌ای که در پرتو صبح در حال بیرون آمدن از تاریکی و آشکار شدن است، پنهانی می‌گریزد، همچنان دیو دروغ پلیدی که از درگاه صبح به نواهای روز می‌گریزد. مرد سواری که در سیاهی اسبش رمیده بود، عطسه‌ی صبح در دماغش نقشه‌ی دلگشای روز سفید را مصور می‌کند و راه بر او مثل روز روشن می‌شود و شادمانه به سوی خطه‌ی پیدا اسب می‌راند. سوار تصویری از خود نیماست که پس از یأس و ناامیدی و کناره گرفتن و از حرکت بازماندن، در پرتو امید، شادمانه روی به مبارزه و زندگی می‌آورد: می‌شتابد به راه مرد سوار گرچه‌اش در سیاهی اسب رمید عطسه‌ی* صبح در دماغش بست نقشه‌ی دلگشای روز سفید... شعر خروس می‌خواند همچنان انتهایی خوش و سرشار از امید دارد. از بانگ خروس دل و هوش گشاده می‌شود و مرغ، مانند زندانیِ شب چون گور تنگ و تاریک، از قفس می‌جهد؛ و باز این سوآل تکرار می‌شود که در این حال، در بیابان و راه دور و دراز، چه کسی مانده و خسته است؟ این سوآل در این وضع و موقعیت خاص، بیشتر معنی انکار و ترغیب دارد، یعنی نباید کسی خسته و مانده و ناامید باشد وقتی که بانگ خروس برخاسته و صبح دمیده است: قوقولی قو، گشاده شد دل و هوش صبح آمد، خروس می‌خواند همچو زندانی شب چون گور مرغ از تنگی قفس جسته‌ست در بیابان و راه دور و دراز کیست کو مانده؟ کیست کو خسته‌ست؟ ------------------------------------------------ *- عطسه- غیر از معنی مشهورش- به معنی زاده، نتیجه و برآورده است. گمان می‌کنم در اینجا نیز به همین معنی است. "عطسه‌ی صبح" یعنی زاده و نتیجه‌ی صبح که روشنی و امید است. بنابراین بعید است که ترکیب "عطسه‌ی صبح" تصویری از نوع تشخیص و استعاره‌ی مکنیه باشد... (برگرفته از کتاب "خانه‌ام ابری است"- تقی پورنامداریان)

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:شعر نیمایی و نیما یوشیج, | 17:12 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=