ناپلئون بنا پارت
تولد امپراتور فرانسه در شهر آياسيو به دنيا آمد. ناپلئون چهارمين فرزند از ۱۱ فرزند خانواده كارلو بناپارت و لتيزا رومولينو بود. پس از پايان تحصيلات ابتدايى ناپلئون به همراه برادرش عازم بورگوندى شد تا وارد دانشگاه شوند. يك سال بعد ناپلئون به دانشگاه علوم نظامى رفت ولى برادرش او را همراهى نكرد.ناپلئون از بهترين دانشجويان دانشگاه علوم نظامى در دانشگاهى بود كه در آن زمان قوى ترين و برترين مردان نظامى اروپا را در اختيار داشت. ناپلئون به خدمت در ارتش لويى شانزدهم پرداخت تا كمى بعد نقش مهمترى در تاريخ فرانسه ايفا كند. ناپلئون به رسته ادوات در «والنس» رفت و تعليمات ارشد نظامى را گذراند. ناپلئون با درجه ستوان دومى راهى «كروسيكا» شد. تا سال ۱۷۹۳ تمام فكر و ذكر او درباره زادگاهش بود و اين كه چگونه به آن محل دور افتاده خدمت كند. در سال ۱۷۸۶ و با مرگ پدرش به منطقه زادگاه بازگشت تا به رتق و فتق برخى امور خانواده بپردازد. در سال هاى ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۰ در آكسون بود و آن جا تفكرات انقلابى خود را پرورش داد و به ابعاد مختلف آن فكر كرد. در سال ۱۷۹۱ به والنس منتقل شد در تابستان ۱۷۹۲ به پاريس آمد و پس از آن دوباره به والنس بازگشت تا شاهد اختلاف ميان هواداران سلطنت و هواداران انقلاب در درون ارتش فرانسه باشد. انقلاب سال ۱۷۸۹ تاثير چندانى بر ناپلئون و وضعيت او نداشت چرا كه او با ديگر سلطنت طلبان همدردى نداشت و از سويى ديگر آدم سياسى و انقلابى نيز نبود. در سال ۱۷۹۲ فرانسه وارد جنگ پروس و اتريش شد. انگليس در سال ۱۷۹۳ كنترل «تولون» را به دست گرفت. پس از نقش آفرينى ويژه در شكست انگليسى ها، ناپلئون به درجه ژنرالى رسيد و با «آگوستين روبسپير» برادر كوچك تر ماكسيميليان آشنا شد. هر چند ناپلئون عضو ژاكوبن ها نبود ولى از حمايت سياسى آنها برخوردار شد. سقوط ژاكوبن ها در ۱۷۹۴ باعث شد ناپلئون نيز به زندان بيفتد ولى پس از ۱۰ روز و به دليل نبود هيچ مدركى عليه او، آزاد شد. پس از اين كه كمى در ارتش با فراز و نشيب همراه شد، از او خواستند كه عمارت باغى شاه يا «تويلرى» را حفاظت كند و او با موفقيت شورش دوم را سركوب كرده و به سرپرستى نيروهاى امنيتى حاضر در پاريس منصوب شد. در زمستان سال ۱۷۹۵ «ژوزفين» را ديد و با او كه از همسر قبلى خود دو فرزند داشت، ازدواج كرد. چند روز پس از ازدواج عروس خود را در پاريس گذاشته و خود به سوى جبهه هاى جنگ راهى ايتاليا شد. پس از كسب پيروزى هاى زياد در ايتاليا به فرانسه بازگشت و در پاريس از او به عنوان قهرمانى ياد مى كردند كه هم در جنگ و هم در صلح مى تواند پيشتاز باشد. پس از آن به ناپلئون پيشنهاد شد تا براى به خطر انداختن مستعمرات انگليس راهى مصر شود. در سال ۱۷۹۸ ناپلئون با ارتش ۳۵ هزار نفرى خود راهى مصر شد و اسكندريه را تسخير كرد. بعد از آن به قصد تسخير قاهره راه افتاد و در نزديكى العدم با نيروهاى مصرى وارد جنگ شد و با حداقل تلفات جنگ را به سود خود پايان داد. در سال ۱۷۹۹ ناپلئون به پاريس رفت و طى كودتايى حكومت را سرنگون كرد و در راس هيات ۱۳ نفرى، ديكتاتورى خود را آغاز كرد. تا سال ۱۸۰۲ و پس از سركوب جنگ هاى داخلى، ناپلئون به يكى از مقتدرترين ديكتاتورهاى تاريخ فرانسه تبديل شد. در سال ۱۸۰۵ قصد حمله به انگليس را كرد ولى به جاى آن به جبهه اتريش و روسيه رفت و شكست سختى را به آنها تحميل كرد. تا سال ۱۸۰۷ ناپلئون تمام منطقه را به تصرف خود در آورد و شكست سختى به سوئد تحميل كرد و وارد لهستان شد. تنها قدرتى كه در منطقه مقابل ناپلئون باقى ماند، انگليس بود. ناپلئون قصد حمله به انگليس را كرد ولى در دريا شكست سختى از دريادار نلسون انگليسى خورد. در ۱۸۱۲ به روسيه حمله كرد ولى نتيجه آن شكست ارتش ۵۰۰ هزار نفرى فرانسه بود. امپراتورى قدرتمند ناپلئون به همان سرعت كه شكل گرفت، به همان سرعت نيز از هم گسيخت. در سال ۱۸۱۵ به جزيره «البا» تبعيد شد ولى پس از ۱۰ ماه با شنيدن اخبار نارضايتى مردم از سلطنت لويى هجدهم با يك هزار و ۲۰ مرد جنگى به پايتخت بازگشت و به تخت سلطنت نشست. يكصد روز آرام گذشت ولى متحدان اروپايى دوباره حمله كردند و ناپلئون مجبور بود براى حفظ تاج و تخت به جنگ برود. در ژوئن همان سال در جنگ واترلو ناپلئون شكست سختى خورد و به پاريس بازگشت. وى را به جزيره سنت هلن تبعيد كردند و تا آخر عمر در آن جا باقى ماند. در حالى كه از بيمارى سرطان رنج مى برد در پنجم ماه مه ۱۸۲۱ درگذشت. ناپلئون بناپارت رسوم خاصى در اداره مملكت داشت و هنوز از قوانين مدنى و اروپاى متحد او به نام قوانين ناپلئون نام مى برند. ايراد ناپلئون در اين جا بود كه مى خواست نيات خود را به زور اجرا كند. اشتباهات ناپلئون بنا به گفته مورخین بزرگ‌ترین اشتباهات ناپلئون یکی تسخیر اسپانیا (یار دیرین و متفق ناپلئون که در جنگها وی را یاری می‌‌نمود) و یکی لشکرکشی به روسیه بود که موجبات ضعف وی و کشته شدن بسیاری از ارتش وی و نیز نارضایتی شهروندان فرانسوی را فراهم آورد. ناپلئون همراه با ایرانان یک معاهده را امضاء نمود که از خاک ایران برای تسخیر هند استفاده کند، در مقابل برای بر گردادن غفقاز و جورجیا به ایرانیان کمک کند. او به گفته‌های خویش عمل نمود و ارتش ایران را آموزش نظامی می داد، و برای آنها توپ‌های متحرک و تفنگ‌های باروتی از فرانسه وارد نمود. اما پس از امضا عهد نامهٔ صلح تلیست با الکساندر اول امپراتور روسیه از کمک به ایران در جنگ با وی سر باز زد و فتحعلی شاه قاجار بعد از خیانت وی به انگلستان متوسل شد. شکست ناپلئون بزرگ‌ترین دشمن ناپلئون انگلیس بود که همه جا چون سایه وی را تعقیب می‌کرد و دولتهای مورد تجاوز فرانسه را حمایت می‌‌نمود. سرانجام کشورهای تحت تسلط ناپلئون که همه از سوی انگلیس حمایت می‌‌شدند و همین طور دشمنان ناپلتون در خاک فرانسه متحد گشته وی را شکست دادند و بجای او لوئی هجدهم را به حکومت انتخاب کردند. ناپلئون پس از خلع از قدرت در سال ۱۸۱۴ از سوی متفقین به جزیرۀ الب تبعید شد. اما از آنجا گریخت و از تاریخ ۲۰ مارس ۱۸۱۵ تا ۲۲ ژوئن در یک دورۀ کوتاه که به حکومت صدروزه معروف است، ازنو رهبری فرانسه را بر عهده گرفت. پس از شکست در نبرد واترلو در ۱۸ ژوئن سال ۱۸۱۵، وی از امپراتوری استعفا داد و خود را به دشمن دیرینش نایب‌السلطنۀ انگلستان تسلیم کرد و برای همیشه به جزیرۀ سنت هلن تبعید شد. وی به دلیل بیماری در سن ۵۲ سالگی در همان جا درگذشت. البته شواهدی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد ناپلئون از آنجا نیز فرار کرد و در میان مردم به طور مخفی زندگی کرده و در صدد بود تا پسرش را به قدرت برساند که بر اثر گلوله نگهبانی که او را نمی‌شناخت کشته شد. ناپلئون سرداری بزرگ و سیاستمداری آگاه بود. اگرچه جاه طلبی او، وی را به جنگ و پیکار کشانید اما هرگز نمی‌توان او را یک جهانگیر مانند چنگیز و تیمور به حساب آورد. ناپلئون با مردم به مهربانی رفتار می‌‌کرد و خیال وی اتحاد اروپا تحت عنوان یک کشور بود. ناپلئون بسیار باهوش و با تدبیر بود و در سایه لیاقت و کاردانی شخصی توانست فرانسه را از هرج و مرج بعد از انقلاب نجات داده و متحد کند. به دانشمندان احترام میگذاشت و جملات قصار او مشهور است. علاوه بر اینکه به نبوغ نظامی شهره بود، به دلیل مجموعه قوانین حقوق مدنی که در سال ۱۸۰۴ وضع کرد و به قوانین ناپلئون مشهور شد امروزه مورد توجه است و جزء بزرگان تاریخ به شمار می‌‌رود. جملات معروف ناپلئون «دنیا از آن کسانی است که تحرک و انرژی دارند.» «از پیروزی تا سقوط فقط یک گام فاصله‌است.» «مردم از ترس شکست می‌بازند.» «آنقدر شکست خوردم که راه شکست دادن را آموختم» «مطمئن ترین راه برای فقیر ماندن اینست که انسان (امانتدار)درستکاری باشی.» «تدبیر همیشه بر شمشیر غالب است.» «کم دانستن و زیاد حرف زدن مثل نداشتن و زیاد خرج کردن است.» «تا زنده‌ام لحظه‌ای آرام نخواهم گرفت. راحتی کردن و مردن نزد من یکیست.» «احمقهادر فکر گذشته‌اند،دیوانگان نیز در رویای آینده بسر میبرندو تنها انسانهای عاقل در حال زندگی می‌کنند.» «ناامیدی اولین قدمیست که شخص به سوی گور برمی‌دارد.» جنگهای ناپلئون ناپلئون بناپارت، سردار پیروزمند جنگهای دوران انقلاب فرانسه، در سال 1799م، قدرت را در دست گرفت.وی نظم و امنیت را به فرانسه باز گرداند و با تمام قوا، با دشمنان فرانسه به پیکار برخاست. ناپلئون، سربازی برجسته بود و ارتشهای مجهز اروپایی را یکی بعد از دیگری شکست داد. در سال 1807 فرانسه صاحب بزرگترین امپراتوری بود که پس از عهد روم باستان در پهنه اروپا پدید آمده بود. اما، ناپلئون نتوانست بر اسپانیایی ها غلبه کند و نیروی دریایی بریتانیا در نبرد ترافالگار، قوای وی را شکست داد. در سال 1812، ناپلئون با سپاهی عظیم، روسیه را مورد هجوم قرار داد. این لشگرکشی، پایانی فاجعه آمیز داشت و ناپلئون در سال 1814 مجبور به جلای وطن گردید. 1792م فرانسه به اتریش و پروس اعلان جنگ می کند و «جنگهای انقلاب» شروع می شود. یک سال بعد ناپلئون بناپارت بیست و چهارساله به ژنرالی ارتقاء می یابد. 1795 ناپلئون، مسئول دفاع از پاریس در برابر شورشیانی است که می خواهند حکومت انقلابی را سرنگون کنند. او فرمانده نظامی پاریس می باشد. 1796 ناپلئون به سرپرستی سپاهی برای جنگیدن با اتریشی هادر ایتالیا فرستاده می شود. او سربازان روحیه باخته را سازماندهی می کند و با پیروزی وارد شهر میلان می شود. فرانسه بر شمال کشور ایتالیا تسلط می یابد. 1797 در یک جنگ هوشمندانه، ناپلئون با سپاهی اندک و تجهیزاتی کم به نیروهای اتریشی حمله می کند و آنها را شکست می دهد و به اتریش فشار می آورد که سرزمین بیشتری در منطقه رود راین در اختیار فرانسه بگذارد و فرانسه اجازه می یابد که بر بلژیک تسلط داشته باشد. 1798 ناپلئون در خاورمیانه نیرو پیاده می کند. او قصد دارد مصر و سوریه را تصرف کند اما در یکم اوت، آدمیرال انگلیسی بنام هوراشیو نلسون ناوگان جنگی فرانسه را در نبرد نیل نابود می کند. 1799 ناپلئون به فرانسه برگشته و قدرت را در دست می گیرد و خود را به عنوان اولین کنسول منصوب می کند. 1800 ناپلئون به ایتالیا حمله کرده و اتریشی ها را زا آنجا بیرون می راند. و سال بعد با آنها صلح می کند. 1802 ناپلئون خود را بعنوان کنسول اول کشور منصوب می کند. جنگ بین انگلستان و فرانسه پایان می یابد و برای مدت ده سال در صلح زندگی می کنند. ناپلئون تمام قدرت خود را برای سازماندهی و ترمیم کردن خرابی های گذشته دوران انقلاب معطوف می دارد. 1803 جنگهای ناپلئونی آغاز می شود. ناپلئون خود را برای حمله به انگلستان آماده می کند؛ و حدود 2000 کشتی را در سواحل اطراف بولون جمع می کند. دوم دسامبر 1804 از پاپ دعوت می شود که برای مراسم تاجگذاری امپراتور بناپارت در کلیسهی بزرگ نوتردام شرکت کند، اما در آخرین لحظات ناپلئون تاج را از دست پاپ می گیرد و خود شخصا تاجگذاری می کند. 1805 ناپلئون خود را پادشاه ایتالیا می کند. اتریش و پروس و انگلستان متفقا علیه فرانسه متحد می شوند. انگلستان در دریا نیروهای فرانسوی و اسپانیایی را در نبرد ترافالگار شکست می دهد، اما ناپلئون، اتریش و پروس را در دوم دسامبر در نبرد استرلیتز شکست می دهد. 1808 ناپلئون به اسپانیا حمله کرده و سعی می کند که برادر خود ژوزف را به عنوان پادشاه آنجا منصوب کند. اما اسپانیائی ها شورش می کنند. انگلستان ، پرتغال، اسپانیا و اتریش علیه فرانسه در جنگ پنی سولا با یکدیگر متحد می شوند. 1809 ناپلئون، اتریش را شکست می دهد و با آنها صلح برقرار می کند، اما انگلیسی ها در اسپانیا باقی می مانند و ناپلئون نه می تواند آنها را از آنجا بیرون کند ونه می تواند اسپانیائی ها را شکست دهد. 1812 ناپلئون با سپاه بزرگی، در حدود 000/500 نفر به روسیه حمله می کند وتمام راههائی که به مسکو ختم می شود را تسخیر می کند، اما زمستان او را مجبور به بازگشت می کند و در اثر گرسنگی، سرما و نبرد سربازان او کشته می شوند و تنها سی هزار نفر بر می گردند. 1813 پروس، روسیه، ایتالیا، اتریش و سوئد علیه فرانسه با یکدیگر متحد می شوند. ناپلئون در نبرد لایپزیک، شانزدهم تا نوزدهم اکتبر، کاملا شکست می خورد. 1814 ناپلئون قدرت را از دست می دهد و به جزیره الب مدیترانه تبعید می شود. 1815 ناپلئون از تبعید فرار کرده و به فرانسه بر می گردد و سپاهی تشکیل می دهد. او در هجدهم ژوئن در نبرد واترلو شکست می خورد؛ یعنی تقریبا صد روز بعد از آمدن به فرانسه دوباره قدرت را واگذار می کند و به جزیره کوچکی در جنوب اقیانوس اطللس بنام سنت هلن تبعید می شود. پنجم مه 1821 ناپلئون در جزیره سنت هلن می میرد. ناپلئون بناپارت (1769- 1821) مردی بود کوتاه قد با آرزوهای بزرگ. او یک ژنرال معروف و با هوش و همینطور یک سیاستمدار و حاکم قدرتمند در فرانسه بود. از سال 1804م هنگامی که او خود تاجگذاری کرد، یک دیکتاتور تمام عیار بود. تفنگهای سرپر جخماقی سلاح اصلی پیاده نظام دردوران جنگهای ناپلئون که از 1803 تا 1815 اروپا را در برگرفته بود، تفنگ سرپر چخماقی بود. در این تفنگ برای منفجر کردن باروت از چخماق استفاده می شد؛ به همین دلیل، در مقایسه با سلاحهای آتشین قبلی، از ایمنی بیشتری برخوردار بود. تمرین تیراندازی با تفنگ سرپر در ارتش بریتانیا دولت با کفایت ناپلئون، کاملا بر اهمیت یک دستگاه اجرائی مناسب و دولت محلی کارآمد واقف بود. وی، فرانسه را سه گروه استان (departments)، ناحیه (arrondissements) و شهر (communes) تقسیم بندی کرد. ماموران دولتی بر اساس لیاقتشان ترقی پیدا می کردند، نه بوسیله موقعیت های اجتماعی و رابطه شان. محدودیت های تجاری گذشته از میان برداشته شد، بانک فرانسه تاسیس گردید و اقتصاد تثبیت شد. آموزش و پرورش کلیسا ناپلئون اولین سیستم آموزش و پرورش را ایجاد کرد؛ کلیسا و شهرداریها، مدارس ابتدائی را اداره می کردند و دولت نیز مسئول اداره دبیرستانها و دانشگاه سلطنتی بود. در سال 1802، ناپلئون کلیسای کاتولیک روم را به رسمیت شناخت. این باعث ایجاد روابط صمیمانه با کلیسا شد، در صورتیکه در دوران انقلاب شدیدا مورد حمله قرار گرفته بود. نظام نامه ناپلئون مهمترین و معروفترین عمل ناپلئون، نظام نامه با قوانین کشوری بود که به روشنی و سادگی اصول حقوقی نظام را تعیین می کرد که تضمین کننده آرمانها و اصول انقلاب از قبیل آزادیهای شخصی و تساوی حقوقی بود. نظام نامه با قوانین کشوری پایه و اساس تمام سیستمهای حقوقی در سراسر دنیا شد. اختناق شدید حکومت سخت گیر ناپلئون با کفایت تر از حکومت قبلی فرانسه بود، اما در بسیاری از موارد حکومت ناپلئون، پلیسی بود. روزنامه ها به شدت سانسور شده و آنچه را که دولت می خواست مردم بدانند در روزنامه ها می نوشتند و کسانی که مخالف حکومت بودند، به زندان می افتادند و بسیاری به قتل می رسیدند. جاسوس های زیادی وجود داشتند و مردم ترغیب می شدند که دوستان و همسایگانی که مخالف دولت بودند، را معرفی کنند. نبرد ترافالگار امپراتور فرانسه، ناپلئون (1821- 1769م) تصمیم گرفت که به انگلستان حمله کند، اما نیروی دریایی انگلستان بر دریاها مسلط بود. در 12 اکتبر 1805، نیروی دریایی انگلستان به فرماندهی هوراشیو نلسون (1805- 1758)، طی نبرد «ترافالگار» واقع در نزدیکی ساحل اسپانیا، ناوگان اسپانیا و فرانسه را منهدم کرد. در این جنگ، نلسون کشته شد، اما نیروهای انگلیسی، 20 کشتی دشمن را غرق کردند، بدون اینکه حتی یک کشتی انگلیسی آسیب ببیند واترلو در سال 1815، ناپلئون، از تبعیدگاه خود در جزیره الب، فرار می کند و به قصد تسخیر مجدد قدرت، به فرانسه باز می گردد. در 18 ژوئن، ارتش پروس و انگلستان، به ترتیب، به فرماندهی بلوخر و دوک ولینگتون در واترلو، واقع در بلژیک، با نیروهای فرانسوی روبرو می شوند. بعد از جنگ شدید که در حدود چهل و شش هزار نفر کشته می شوند، ناپلئون برای آخرین بار شکست می خورد. .وی که برای دومین بار مجبور به ترک قدرت شده بود، به جزیره سنت هلن در اقیانوس اطلس تبعید می شود. دوک ولینگتون آرتور ولسلی (1852- 1769) اولین دوک خاندان ولینگتون بود ویکی از سیاستمداران و نظامیان معروف انگلستان به حساب می آمد و به دوک یا شاهزاده آهنی شهرت داشت. او فرماندهی سپاهی را در منطقه پنی سولار اسپانیا به عهده داشت و با کمک فلید مارشال بلوشر توانست نیروهای فرانسوی را در نبرد واترلو شکست دهد، اما او گفت: « این خطرناکترین موقعیتی بود که تا کنون در آن بودم» حقایق ثبت شده بسیاری از کارشناسان معتقدند که ناپلئون به طور اتفاقی و غیر عمد مسموم شده است. آزمایشهای انجام شده بر روی رنگ کاغذ دیواری اطاق او در سنت هلن نشان می دهد که کاغذ دیواری حاوی مرگ موش بوده و در هوای مرطوب این ماده سمی خطرناک وارد هوا شده و او را مسموم کرده است. او، قبل از مرگ در پنجم مه سال 1821، برای بیماری معده و کبد تحت مداوا قرار گرفته و این دو علامتهای مسمومیت ناشی از مرگ موش هستند. ناپلئون تنها فاتح مسكو نبرد واگرام در سرتاسر سال هاى ۱۸۰۷ تا ۱۸۰۹ ناپلئون گرفتار نبردهاى كوچك اما فرساينده اسپانيا بود. نبردهاى اسپانيا بيش از ۲۰۰ هزار سرباز فرانسوى را معطل خود كرده و سبب ريختن ترس پادشاهان اروپايى از ناپلئون شده بود. اما اين همه بدبختى ناپلئون نبود. لرد ولينگتون انگليسى توانسته بود پرتغال را از دست فرانسوى ها خارج كند و الكساندر تزار روسيه نيز از فرمان ناپلئون براى حمله به متصرفات شرقى اتريش خوددارى مى كرد. مجموعه اين شرايط سبب شد تا اتريشى ها تحريك به حركت به سمت غرب و بازپس گيرى بخشى از متصرفات از دست رفته شان شوند. غافل از آن كه «امپراتور» هنوز همان «قدرت» قبلى را در اختيار داشت. در بهار ۱۸۰۹ در برابر ۲۰۰ هزار سرباز اتريشى، ناپلئون ۳۰۰ هزار سرباز را در مرزهاى غربى اتريش رديف كرد. (۱۰۰ هزار نفر از اين سربازان آلمانى بودند) نفس ها در سينه نيمى از اروپا حبس شد چرا كه نيم ميليون جوان اروپايى اكنون در آستانه بزرگترين جنگ تاريخ اروپا قرار گرفته بودند. آبنسبرگ (Abnesberg) اتريش تحت فشار افكار عمومى (مردم امپراتورى) كه پيروزى مى خواستند در آوريل ۱۸۰۹ ارتشى بزرگ را روانه باوارياى آلمان كرد. ارتش هاى تحت فرمان آرشيدوك شارل در آبنسبرگ حملات شديدى را عليه سربازان ناپلئون آغاز كردند اما در ۱۴ آوريل با تحمل ۱۳ هزار كشته عقب نشستند. ۸ روز بعد نيز در اكمول نيز مجدداً فرانسوى ها پيروز ميدان بودند. آرشيدوك ناگزير سپاه بزرگ خود را به سمت شرق هدايت كرد. ناپلئون مطابق شيوه هميشگى خود دست از سر دشمن شكست خورده بر نداشت و با ضربات متوالى اتريشى ها را به عقب مى راند. او طى ۳ نبرد ديگر در مجموع ۵۰ هزار سرباز اتريشى را كشته و مجروح كرد. شهر هاى اتريشى زير پاى سواران ناپلئون به آتش كشيده شدند و جنگ به نظر تمام شده مى رسيد. نبرد جزيره لوباو در حالى كه همه انتظار تسليم ارتش آرشيدوك را در اثر حملات گازانبرى ناپلئون مى كشيدند وى توانست با حركتى اعجاب انگيز در مدتى كوتاه ارتش خود را به سمت چپ دانوب انتقال دهد. ناپلئون نيز با ايجاد پلى از كشتى ها (چون آرشيدوك پل هاى دانوب را سوزانده بود) به تعقيب او پرداخت. در ۱۷ مه ۱۸۰۹ مارشال لان پيشقراول ارتش فرانسه خود را به ساحل چپ دانوب رساند وغافل از آن كه اتريشى ها منتظر آنها بودند. اتريشى ها دفعتاً با حمله اى سخت سپاه ۳۰ هزار نفرى لان را تحت فشار قرار دادند و با آتش توپخانه پل هاى تغذيه كننده و سپاه وى را نيز منهدم ساختند. ناپلئون كه مشاهده مى كرد چگونه مارشال بزرگ او و سپاهش در حال نابودى كامل هستند به او دستور عقب نشينى داد اما تا زمانى كه سپاه او عقب نشستند حداقل ۱۵ هزار نفر سرباز فرانسوى و شخص لان كشته شدند. اين شكست سنگين سبب شد تا ناپلئون تصميم به خوددارى از تعقيب آرشيدوك بگيرد و نيروهاى فرانسوى پشت جزيره لوباو در انتظار نيروهاى كمكى نشستند. ۲ ماه بعد در ۵ ژوييه ۱۸۰۹ آنها با رسيدن ۵۵۰ توپ قدرتمند بارانى از آتش را بر سر سپاه اتريش ريختند. اكنون نبرد اصل آغاز شده بود. ۲۶ گردان فرانسوى به فرماندهى ژنرال داوو با آرايش مربعى مشابه لژيون هاى روم باستان مستقيماً به قلب سپاه اتريش حمله بردند در حالى كه ژنرال «دروت» توپچى معروف فرانسوى نيز با دقت سپاه دشمن را زير آتش گرفته بود. نبرد يك روز تمام به درازا كشيد و در ۶ جولاى ۱۸۰۹ اتريشى ها با عقب نشينى از قريه واگرام تن به شكست دادند. در حالى كه ده ها هزار جنازه سرباز بر زمين هاى اطراف اين قريه خودنمايى مى كرد. تلفات اتريشى ها در اين نبرد ۳۷ هزار كشته، زخمى و اسير اعلام شد و گمان مى رود فرانسوى ها نيز حداقل ۲۰ هزار كشته داده باشند. نتيجه نبرد نبرد واگرام يكى از خونين ترين نبردهاى ناپلئون محسوب مى شود. مجموعه نبردهاى آوريل تا ژوييه ۱۸۰۹ كه سبب تكرار شكست هاى خونين استرليتز در ۱۸۰۵ بود منجر به سرافكندگى جدى هاپسبورگها (خاندان سلطنتى اتريش) و پرداخت غرامت و سرزمين هاى جديد به ناپلئون شد اما اين نبرد براى ناپلئون نيز چندان بدون هزينه نبود. او در مقابل حدود ۱۰۰ هزار كشته و زخمى اتريشى حداقل ۴۰ هزار سرباز فرانسوى را از دست داد. ناپلئون در نبرد واگرام ثابت كرد كه هنوز قدرت اول اروپا است اگرچه نيمى از ارتشش در اسپانيا گرفتار جنگ بى سرانجام است اما با نيمه ديگر ارتش خود مى تواند، اتريش، پروس و روسيه را پشت مرزهايى كه خود او تعيين مى كند نگاه دارد. فتح مسكو در ۱۸۱۱ ناپلئون در اوج قدرت خود بود اما اصلاً از وضعيت راضى به نظر نمى رسيد. اسپانيا، ايتاليا، پروس و اتريش همه مغلوب و مطيع بودند اما فرانسه ۲ دشمن بزرگ داشت كه از قرون ۱۷ و ۱۸ مقدرات اروپا را در اختيار داشتند (و تا نيمه قرن بيستم نيز همچنان صحنه گردانى سياست اروپا بودند) روسيه و انگلستان. ناپلئون پس از شكست بزرگ دريايى ترافالكار فهميده بود كه در دريا مغلوب انگليس است وبدون تفوق دريايى نيز پياده كردن نيرو در انگليس امكان نداشت. بنابراين حذف انگليس امكان نداشت.از طرفى انگليس مى توانست در نبردهاى زمينى حداكثر ۲ تا ۳ لشگر نيرو اعزام كند بنابراين در غرب اروپا جبهه جنگى بزرگ عليه او ايجاد نمى شد. اما در شرق سر و كار او با انبوهى از دولت هاى متخاصم بود. پروس و اتريش مادامى كه روسيه وجود داشت مى توانستند خطرناك باشند وتا زمانى كه مسكو و جمعيت عظيم روسيه برجا مى ماند قدرت نظامى روسيه مانع اهداف جاه طلبانه ناپلئون مى شد. ناپلئون هرگاه متوجه اسپانيا در غرب و يا ايتاليا درجنوب مى شد «در گوشه فكر خود» نگران يك چيز بود؛ روسيه. او تصميم گرفت كه اين نگرانى را براى هميشه از بين ببرد غافل از آن كه از بين بردن بزرگترين پديده جغرافيايى - نظامى تاريخ بشر تقريباً ناممكن است. عظيم ترين لشگركشى تاريخ تا بهار ۱۸۱۲ تاريخ به خود ارتشى به بزرگى نيروهاى آماده حمله به روسيه نديده بود. ارتش ۵۰۰ يا به قولى ۵۵۰ هزار نفرى ناپلئون موسوم به گراندآرمه متشكل از ۲۰۰ هزار نفر اسپانيايى و ايتاليايى و آلمانى، ۱۰۰ هزار نفر لهستانى و ۲۵۰ هزار نفر فرانسوى آماده حمله به روسيه بودند. ناپلئون در سراسر سال ۱۸۱۱ به اين تدارك بزرگ دست زده و پروس - اتريش را قانع به همراهى خود عليه روسيه كرده بود اما با اين وصف تا مه ۱۸۱۲ بسيارى از سياستمداران و نظاميان به دنبال آن بودند كه وى را ازحمله باز بدارند. در ۹ مه ۱۸۱۲ ارتش عظيم ناپلئون به درسدن رسيد و در ۲۸ همان ماه به پزنان در غرب ورشو رسيد. روسها هنور گمان نمى بردند كه ناپلئون به طور قطع قصد جنگ دارد اما در ۲۲ ژوئن ۱۸۱۲ با اعلام جنگ ناپلئون به روسيه در ليتوانى اكنون همه مى دانستند كه جنگ اجتناب ناپذير است. در ۲۰جولاى او با ۴۲۰ هزار سرباز در ويلنا (ويلنيوس پايتخت ليتوانى) بود. حال آنكه روسها ازنبرد باوى شانه خالى كرده بودند. اين نكته چندان عجيب نبود چرا كه تزار حتى نيمى از ارتش ناپلئون را در اختيار نداشت ودر برابر ۶ مارشال بزرگ فرانسوى حتى ۳ ژنرال تراز اول نيز در اختيار او نبود. اكنون ناپلئون وارد بيلوروس شده و بسرعت به سمت مينسك (پايتخت) مى تاخت. اولين درگيرى ها ناپلئون در ۲۸ جولاى در سر راه شاهراه معروف اسمولنسك - مسكو قرار گرفته بود اما هنوز از نبرد خبرى نبود. دهقانان روسى نيز زمين هاى بر سر راه ناپلئون را به آتش كشيده و سربازان گراندآرمه خسته از راهپيمايى طولانى كم كم پى مى بردند كه اين نبرد با ساير نبردها متفاوت است. ناپلئون براى روحيه دادن به ارتش خود بشدت نيازمند انجام يك نبرد بود حال آن كه روسها اكنون صدها كيلومتر به داخل خاك خود عقب نشسته و از درگيرى اجتناب مى كردند. در ۱۴ اوت در منطقه كراسنوئه نيروهاى ژنرال نى و ژنرال مورا يك لشگر روسى را در هم كوبيدند و ژنرال ديگر روسى رايفسكى به فرمان باگرايتون سر فرمانده روسى نبردى فرعى را در اسمولنسك رهبرى كرد و عليرغم شجاعت سربازان روس به دليل برترى فرانسوى ها نيروهاى روسى عقب رانده شدند. در ۱۶ اوت به دستور ناپلئون اسمولنسك شهر اصلى بر سر راه محور مينسك - مسكو پس از ساعتى بمباران مورد حمله گراندآرمه قرار گرفت. اين اولين جنگ سخت از ابتداى ورود فرانسوى ها بود. ۲ ژنرال روس به نامهاى دوفتورف و كنوفنى تسين با مقاومتى تحسين برانگيز ۱۲ ساعت حمله فرانسويها را بى نتيجه گذاشتند. فرداى آن روز ناپلئون سرسخت ترين مارشال خود را يعنى داوو را مأمور «حمله و پيروزى به هر قيمت» كرد. در نبرد ۱۷ اوت آن گونه كه تاريخ نويسان نقل مى كنند سربازان روس حتى با خواهش و تمنا نيز عقب ننشستند و فرانسوى ها ناچار از راه دور به كوبيدن پادگان شهر ادامه دادند. روس ها كه ادامه نبرد را با توجه به برترى قابل ملاحظه سپاه ناپلئون بى فايده مى ديدند و از طرفى قصد اصلى آنها به درازا كشاندن جنگ بود شبانه انبارهاى مهمات را به آتش كشيده و از شرق شهر خارج شدند در حالى كه از اسمولنسك جز تلى از خاكستر چيزى نمانده بود. نبرد اسمولنسك ظاهراً پيروزى با ناپلئون بود اما او بخوبى آگاه بود كه مواد غذايى و تداركاتش در حال اتمام است حال آن كه حتى يك نبرد عظيم انجام نداده واين يعنى شكست!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:ناپلئون بنا پارت, | 17:10 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=