اهل سنت انديشه وهابيت را نقد ميكند
مقدمه:
Seminar79 در بحث توسل و شفاعت عمده ترين طرف استد لال ما وهابيها هستند آنان معتقدان به توسل و بخصوص شيعيان را مورد شديد ترين حملات قرار داده و مشرک مي‎خوانند. گرچه اعتقاد به اصل توسل و شفاعت مختص به شيعيان نيست, بلکه در زمان رسول گرامي اسلام هم وجود داشت و همه‎ي فرقه ها و مذاهب اسلامي نيز آن را پذيرفته اند و جزء عقايد پذيرفته شده ميان همه‎ي مسلمانان مي¬باشد. در مقاله حاضر سعي خواهيم کرد تا به طور خلاصه و نظريات علماي اسلام را بررد عقيده‎ي وهابيت در باره توسل مورد بررسي قراردهيم. 

معناي توسل
الف ـ در لغت: کلمه توسل در لغت از «وسيله» مشتق شده و به معناي تقرّب جستن و وسيله گرفتنِ هر آنچه که انسان توسط آن به مقصد برسد؛ آمده است، اعم از اينکه آن انسان باشد يا چيز ديگري. 
در مفردات راغب وسيله را اين چنين تعريف کرده است:
وسيله عبارت است از توسل به چيزي که از روي ميل و رغبت باشد. 
ب¬ـ در اصطلاح: علماء در مورد توسل نوشته اند: توسل يعني هرآنچه که انسان توسط آن براي آمرزش گناهان و برآوردن حاجت خود به خدا متوسل شود و تقرب جويد ما نند پيامبر، بندگان صالح، اعمال نيک، دعا و.... 


 

پس توسل عبارت است از هر عمل و اسبابي که باعث تقرب و نزديکي انسان به خدا، برآوردن حاجات و اجابت دعاي توسل کننده نزد خدا گردد، ممکن است آن اسباب پيامبران، صلحا و اولياء الله باشد و يا عبادات مثل نماز، روزه جهاد، حب رسول گرامي اسلام و اهل بيت او و نيز مي تواند اماکن متبرکه مانند مساجد زيارتگاهها و قبر پيامبر و اولياء الله باشد. 

توسل و استغاثه 
آنچه از روايات و تعريف علماء به دست مي آيد اين است که فرقي بين توسل و استغاثه نيست، همانطور که در حديث نبوي کلمه «استغاثه» بجاي توسل بکار برده شده است: «إنَّ الشَّمسَ تَدْنُو يَومَ القِيامةِ حَتّي يَبْلُغَ العَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ فبَيْنَما هُمْ كذَلكَ استغاثوا بآدم ثمَّ موسي ثمَّ بمحمد صلي الله عليه وسلم». 
در روز قيامت هنگاميکه که مردم از شدت تابش و گرماي خورشيد بي تاب مي شوند به پيامبران متوسل ميگردند و از آنان کمک مي طلبند اين مي رساند که فرقي بين «توسل» و «استغاثه» نيست و هر دو به يک معنا بکار مي رود. 
 جميل صدقي الزهاوي نيز توسل و استغاثه را به يک معنا بکار برده است: مراد از استغاثه به انبياء و صالحين و توسل به آنان اين است که آنان بخاطر کرامت و مقامي که در نزد خداوند دارند اسباب و وسايل رسيدن به مقصود است، در اينجا فاعل خداوند متعال است نه آنان. 
از آنچه گفته شد نتيجه مي گيريم که بين معناي لغوي و اصطلاحي توسل تناسب وجود دارد و در هر دو تقرب و رسيدن به مقصد لحاظ شده است.

وهابيت و توسل
وهابيها توسل به اين معنا که استغاثه به انبياء و صالحين و توسل به آنان بخاطر اين است تا آنها بواسطه‎ي کرامت و مقامي که در نزد خداوند دارند اسباب و وسايل رسيدن به مقصود را برا انسان فراهم آورد, قبول ندارد و مي گويند:
 «توسل به پيامبر(ص) و غير او از انبياء و صالحان جايز نيست و توسل به آن حضرت(ص) و غير او حرام است زيرا اين عمل بدعت است و از پيامبر(ص) و از صحابه درباره آن حکمي براي ما نرسيده است.» 
بنابر اين از نظر وهابيها توسل جستن به‌ غير خدا در اسلام شرك‌ مي باشد و توسل کننده مشرک به حساب مي آيد.  

توسل جايز و غير جايز 
البته وهابيها نيز منکر اصل توسل نيستند, لذا توسل را به توسل مشروع و غير مشروع تقسيم نموده اند و مي¬گويند توسل مشروع عبارتند از:
1- تـوسل به ذات خداي تعالي... مانند ....: يا الله.
2- توسل به يكي از اسماء الله: يا رحمن، يا رحيم، يا حي، يا قيوم .
3- توسل به صفات باريتعالي: اللهم برحمتك أستغيث خدايا به رحمت تو دادرسي و استغاثه ميكنم (فرياد رسي ميكنم) مانند اينها.
4- توسل به دعاي مرد صالحي كه زنده است و وجود دارد، مثلاً مي گوئيم: اي شيخ برايم دعا كن، و ماننـد اين، چنانكه صحابـه رضي الله عنهم از رسول الله (ص) طلب باران مي كردند .
5- توسل به عمل نيك و صالح: مانند قصة اصحاب غاري كه صخره اي درِ غار را بر روي آنها بست، و خدا را با اعمال صالحي كه انجام داده بودند دعا كردند، خداوند مشكل آنها را بر طرف كرد و از غار بيرون آمدند. 
بنابر اين به نظر وهابيها توسلي که باعث شرک مي گردد عبارتند از:
1ـ توسل به مردگان و غير حاضران مطلقا
2ـ توسل به ذات انبياء و صلحاء
3- توسل به مقام انبياء و صلحاء

تاريخ پيدايش تفکروهابيت
تفکر وهابيت قبل از «محمد بن عبد الوهاب» از سوي «ابن تيميه» و شاگرد او «ابن القيم» مطرح گرديد اما با مخالفت وعکس العمل هاي شديد علماي اهل سنت مواجه گرديد و کتابهاي بر رد و نقد عقايد ابن تيميه از سوي آنان نوشته شد.
علاوه بر نوشتن کتاب بسياري از علماء اهل سنت از جمله قاضي القضات مذاهب اربعه, فتوا به تکفير ابن تيميه صادر نمود و پيروي از وي را منع وتحريم کرد. 
ابن حجر در کتاب «الجوهر المنظم» مي نويسد: از جمله چيزهاي که باعث تکه تکه شدن پيکره اسلام و مايه نفاق ميان مسلمانان گرديد خرافاتي بود که از سوي ابن تيميه وارد جامعه مسلمانان شد او براي اولين بار مسأله استغاثه و توسل به پيامبر بزرگوار اسلام را رد نمود؛ نظريه ي که هيچ يک از علماي قبل از او آن را نداده بودند.  
با مرگ ابن تيميه در زندان شام در سال728 گرچه شاگرد او معروف به «ابن القيم» کوشيد تابه ترويج و تبليغ از انديشه هاي استادش بپردازد اما مخالفت سرسختانه ي علماي اهل سنت باعث شد تا انديشه و تفکر ابن تيميه به فراموشي گرفته شود.
ولي آنگاه که فرزند «عبد الوهاب» تحت تأثير افکار «ابن تيمية» قرار گرفت و آل سعود براي تحکيم پايه‏هاي امارت خود در منطقه «نجد» به حمايت از او برخاستند, بار ديگر عقايد موروثي از ابن تيميه در مغز برخی از مردم نجد جوانه زد.
 به دنبال تعصب‏هاي خشک و متأسفانه به نام «توحيد» سيل خون تحت عنوان جهاد با کافران و مشرکان به راه افتاد و هزاران هزار از مرد و زن و کودک قرباني آن شدند و بار ديگر فرقه جديدي در جامعه مسلمين پديد آمد. تأسف از روزی افزايش يافت که حرمين شريفين در قبضه اين گروه در آمد و نجدي‏هاي وهابي بر اثر سازش با بريتانيا و ديگر ابرقدرت‏هاي وقت، بر اساس متلاشي شدن امپراطوري عثماني و تقسيم کشورهای عربی ميان ابرقدرت‏ها، بر مکه و مدينه و آثار اسلامي دست يافتند و در هدم آثار و اصالت‏ها و ويرانگری قباب و قبور و بيوت الهي بيش از حد کوشش کردند.
در اين موقع علماء شيعه در نقد آراء عبد الوهاب دوشادوش علماء اهل سنت کوششهاي فراواني انجام دادند و هر دو گروه به نحو احسن جهاد منطقي و علمي را آغاز کردند.
نخستين ردی که از طرف علماء اهل سنت بر عقايد محمد عبد الوهاب نوشته شد کتاب «الصواعق الالهية في الرد علي الوهابية» نگارش سليمان بن عبد الوهاب برادر «محمد بن عبد الوهاب» است.
نخستين کتابي که از طرف علماء شيعه بر رد عقايد محمد ابن عبد الوهاب نوشته شد کتاب «منهج الرشاد» است و مؤلف آن شيخ بزرگوار مرحوم شيخ جعفر «کاشف الغطاء» است که در سال 1228 در گذشته است. وي اين کتاب را در پاسخ رساله‏اي که يکي از امراء آل سعود به نام «عبد العزيز بن سعود» براي او فرستاده بود نوشت و در آن رساله مجموع عقايد محمد بن عبد الوهاب را جمع نمود و اين کتاب در سال 1343 هجري قمري در نجف چاپ شد. پس از اين شخصيت، نقدهاي علمي فراواني به تناسب حرکت‏هاي وهابي‏گري در منطقه نگارش يافت و قسمت مهم آنها چاپ شده است. 

وهابيت، جدايي از مذاهب اسلامي
بسيار فکر مي کنند که فرقه‎ي وهابيت جزء از مذاهب اسلامي است. به همين خاطر بسياري از محققين و نويسندگان شيعه و سني «محمد بن عبد الوهاب» را حنفي مذهب مي دانند. 
اينکه عبدالوهاب حنفي بوده, بيشتر ازسوي طرفداران او دامن زده مي شده است و انگيزه‎ي آنان اين بود تا انديشه هاي او را درميان يکي از بزرگترين مذاهب اسلام که حنفي مي باشد رواج دهند. اما شواهد تاريخي بخوبي نشان مي دهد که چنين نبوده, بلکه وي قبل از بنيان گذاري فرقه وهابيت مذهب حنبلي داشت و پدر و برادر او از جمله صالحين و علماي مذهب حنبلي بشمار مي رفتند. کساني که او را در بنيان گذاري و توسعه و تبليغ مذهب وهابيت همراهي مي نمودند خود را به مذهب حنبلي نسبت مي دادند و حتي کساني که جزء زمينه سازان و پايه گذاران فکري مذهب وهابيت به شمار مي روند, داراي مذهب حنبلي بوده اند. مانند «ابو محمد بربهاري»، «ابن بطه»، «ابن تيميه» و «ابن قيم».
صبحي محمصاني» در اين مورد مي¬گويد: «... در قرن دوازدهم هجري محمد بن عبدالوهاب تجديد نظري در آن مذهب[حنبلي] كرد و عقيده ديني خود را بر مذهب حنبلي استوار ساخت و مذهب جديدي پديد آورد كه به نام او مذهب وهابي خوانده مي‏شود و اكنون در عربستان¬سعودي رواج دارد»¬ . 
دکتر زکي نيز معتقد است؛ وهابيت با مذهب حنبلي يکي نيست و ميان اين دو مذهب تفاوت وجود دارد, زيرا حنبليها حکم به تکفير ديگر فرقه هاي اسلامي صادر نمي کردند، نسبت دار الکفر را به شهرهاي اسلامي نمي دادند و کسي را که به زيارت قبر رسول خدا و صالحان مي رفتند تکفير نمي نمودند.  
سبکي نيز معتقد است که در اين زمينه ابن تيميه دست به بدعتي زد که تا قبل از او هيچ يک از علما به آن قايل نبودند. 

توسل و علماء اهل سنت
احمد زيني دحلان پس از بررسي روايات و ذکر شواهد تاريخي مي گويد: توسل به پيامبر(ص) در سه حالت؛ قبل از وجود، در زمان حيات و وفات آن حضرت جايز است. توسل به غير آن حضرت از برگزيدگان (و صلحاء), آن چنانکه عمر به عباس (رض) عنهما توسل نمود؛ يکي از انواع توسل به شمار مي رود. 
احمد زيني ادامه مي دهد: مذهب اهل سنت و جماعت توسل به پيامبر(ص) را در هر حال جايز مي داند و همچنين توسل به انبياء و رسولان صلوات الله عليهم و نيز توسل به اولياء و صالحين را همانطور که از روايات به دست مي آيد, نيز جاير مي داند و هيچ فرقي نمي گذارد که آنان زنده باشند و يا نباشند. 
مسأله‎ي توسل، بارها در حيات پيغمبر اتفاق افتاده است از جمله نسائي و ترمذي از عثمان بن حنيف، روايت کرده اند که پيغمبر به مرد نابينايي دستور داد اين دعا را بخواند: اللّهمّ إنّي أسألکَ و أتوجّهُ إليک بِنَبِيک
طبراني، نظير اين حديث را در بارهء مردي که بعد از وفات پيغمبر در زمان عثمان بن عفان حاجتي داشت و عثمان او را بخواندن دعاي مذبور راهنمايي کرد، روايت نموده است .  
شوکاني در کتاب «تحفة الذاکرين» بابي را به توسل به انبياء و صالحين اختصاص داده است و نيز در کتاب «الدر النضيد في اخلاص کلمة التوحيد» به جواز توسل تصريح نموده و بر رد نظريه ابن تيميه پرداخته است. 

اجماع براعتقاد به توسل
وهابيها و قبل از آن ابن تيميه, بر عدم توسل ادعاي اجماع نمودند. اما علماء اهل سنت بر عکس نظر آنان اعتقاد به توسل را يک امر اجماعي مي دانند در اين قسمت به نظرات چند تن از علماي اهل سنت توجه فرماييد:
«ابوحامد الاستانبولي» در کتاب التوسل بالنبي(ص) خطاب به ابن عبدالوهاب مي گويد: اينکه شما مسلمانان را به خاطر توسل به پيامبر(ص) و صالحانِ از امت او تکفير مي نماييد, هيچ دليلي بر آن جز دنباله روي از ابن تيميه نداريد, بلکه برعکس آيات و روايات بر جواز توسل صراحت دارد و اجماع نيز بر جواز آن منعقد مي باشد.  
«احمد زيني دحلان» نيز پس از ذکر شواهد تاريخي و ذکر روايات مي گويد: در مورد زيارت قبر رسول گرامي اسلام و توسل به آن حضرت و طلب شفاعت از ايشان مسلمانان اجماع داشتند و دلايل وهابيها و ابن تيميه را مبني بر اينکه طلب شفاعت و زيارت قبور شرک است بي پايه و اساس ذکر مي کند.
قادري پس از بيان دلايل محکم و ذکر شواهد تاريخي نه تنها بر جواز توسل به رسول گرامي اسلام، پيامبران، اولياء و بزرگان دين و به اعمال صالحه¬ي آنان تأکيد مي¬ورزد بلکه آن را کمال عبوديت دانسته و خطاب به منکرين توسل مي¬گويد: توسل را جز کج انديشانِ و نابخرداني که از راه راست و اجماع مسلمين منحرف شده اند منکر نمي گردند. 
شيخ الاسلام تقي الدين السبکي توسل و استغاثه به پيامبر گرامي اسلام و همچنين شفاعت را جايز و نيکو شمرده و مي‎گويد: آنها از امور پذيرفته شده در ميان همه صاحبان اديان بوده و از افعال و سيره‎ي همه‎ي انبياء، پيامبران و صالحانِ گذشته و نيز علماء و عموم مسلمانان مي¬باشد. هرگز و هيچگاه شنيده نشده است که آنها را کسي از صاحبان اديان منکر شده باشد, تا اينکه ابن تيميه به انکار آنها برخواست. 

علماء اهل سنت و رد عقيده‎ي وهابيت
ابو حامد استانبولي از تنصيص و تصريح علماي حنبلي به توسل بر صالحين ورد وهابيت در کتاب خود (التوسل بالنبي) ياد مي نمايد. 
 سيد مرتضي رضوي نيز در کتاب خود (آراء علماء السنة في الوهابية ) به نامهاي 63 تن از علماي بزرگ اهل سنت با ذکر کتب وآثار آنان و نيز مختصري از موضوعاتي را که در آن کتب و آثار خود عليه وهابيها و ابن عبدالوهاب مطرح کرده ذکر مي نمايد.  
تعداد زياد از علماء بزرگ اهل سنت به مخالفت با انديشه هاي ابن تيميه و ابن عبد الوهاب و فرقه وهابيت برخواسته اند و بر رد و نقض انديشهاي آنان در قالب جزوه، مقاله وشعر پرداخته اند که ما به ذکر چند تاي از آنان بسنده مي کنم:
1 - الشيخ محمدصالح الزمرمي الشافعي أمام مقام إبراهيم در مكه، به نقل از سيد علوي بن احمد الحداد ايشان در حدود ده جزوه در زمينه رد بر وهابيت تهيه و جمع آوري نموده است. 
2- علوي بن احمد الحداد مي‎گويد؛ شخصي از آل ابن عبد الرزاق حنبلي جوابهاي بسيار زياد و بيشماري را به من عرضه داشت که (عليه انديشه هاي وهابي) از سوي بزرگان و علماي مذاهب اربعه¬ي حرمين شريفين، أحساء، بصره، بغداد، حلب، يمن، و ساير سرزمينهاي اسلامي به صورت نثر و نظم تهيه شده بود، از آنجاي که من در سفر بودم و نقل آن برايم دشوار بود تنها به خواندن همه‎ي آنها اکتفا نمودم. 
3 - عبد الرحمن از بزرگان علماء اهل احساء قصيده 62 بيتي در مورد اين فرقه¬سروده¬است¬که مطلع آن چنين است:
 بدت فتنة كالليل قد غطت الآفاق * وشاعت فكادت تبلغ الغرب والشرقا
فتنه اي سر برکشيده و چون شب (سياه) همه جا را پوشانده است، نزديک است تا شرق وغرب را نيز در نورديده و فرا گيرد. 
ذکر نمونه‎ي از اين شخصيت ها و کتب نوشته شده بر رد وهابيت و ابن تيميه, نشاندهنده اين است که طرف درگيري آنها نه تنها علماء تشيع, بلکه بيشتر علماء اهل سنت بوده اند. 

توسل در قرآن
قرآن به عنوان کتاب ما مسلمان نه تنها توسل را منع نکرده و بلکه به طور گسترده به اين موضوع پرداخته و توسل درآيات مختلفي از قرآن ذکر شده است که از آنها مي¬توان جوازِ توسل را استنباط نمود: يا ايها الذين آمنوا اتقوالله وابتَغُوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون  
در اين آيه خداوند عوامل فلاح و رستگاري را سه چيز ذکر کرده است:
الف) تقوا (اتَّقُوا اللهَ).
ب) انتخاب وسيله (والبتغُوا اليه الوسيله)
ج) جهاد در راه خدا (وجاهدوا في سبيله)
غرناطي در تفسير خود در مورد وسيله مي گويد: هرآنچه که توسط آن انسان به خدا برسد و تقرب جويد مانند: اعمال صالح، دعا و چيز هاي مانند اينها.  
در آيه وسيله اطلاق دارد همانطور که مي تواند شامل اعمال صالح، دعا و... گردد شامل پيامبر گرامي اسلام، صالحين و اولياء الله، اماکن مقدسه و... نيز مي شود. يعني هرآنچه که انسان را به خدا نزديک مي سازد و باعث رستگاري و سعادتمندي او مي شود.
چنانچه انتخاب وسيله شرک مي بود هرگز خداوند آن را از عوامل رستگاري به حساب نمي آورد و بدان امر نمي¬فرمود.
2- اولئک الَّذينَ يدعُونَ يبتَغُون إلي ربِّهِمُ الوسيلَهَ 
عکرمه مي گويد منظور از وسيله پيامبر(ص)، علي، فاطمه، حسن و حسين سلام الله عليهم مي باشند. زيرا به خاطر منزلتي که آنان در نزد خداوند دارند وسيله ي تقرب نزد خداوند مي باشند.
از اين آيات و آيات ديگر به دست مي¬آيد که خداوند به بندگانش مي¬خواهد بگويد که شما براي رسيدن و دست¬يابي به مسبب احتياج به اسباب داريد و براي تقرب به خدا به دنبال آنچه که شما را به او نزديک مي¬کند برويد.

توسل در احاديث
توسل به انبياء و اولياء الهي و صالحين به چند صورت ممکن است انجام گيرد:
1- توسل به ذات آنها در حاليکه زنده اند
2- توسل به مقام و قرب آنان در نزد حق تعالي
3- توسل به مردگانِ انبياء و اولياء و صالحين
وهابيها توسل به مردگان اعم از اينکه پيامبر باشد يا صلحاء و اولياء و نيز دو نوع اولِ توسل را رد نموده و آن را شرک مي دانند. شيعيان وساير مسلماناني را که به پيامبر بزرگوار اسلام و خاندان آن حضرت متوسل مي شوند به مشرک بودن متهم مي کنند. سؤالي که در اينجا مطرح مي شود و بر هرمحققي لازم است تا در باره آن تحقيق نمايند انست, آيا حقيقتا اسلام کساني را که به پيامبر متوسل مي شده اند مشرک مي دانسته, روش, سيره‎ي بزرگان و اعاظم مسلمانان در اين مورد چيست و از روايات چه استفاده مي شود؟ بهتر است در اين باره نگاهي به روايات و نظر علماي اسلام بيندازيم:

توسل به پيامبر(ص)
الف ـ توسل به ذات پيامبر: مثل اينکه گفته شود: 
أللّهُمّ إنّي أَتَوسَّلُ اليکَ بِنَبِيک مُحمَّدٍ- صلّي الله عليه و آله و سلّم- أَن تَقضِي حاجتي
خداوندا! من بوسليه پيامبرت محمد(ص) به تو توسل مي جويم که حاجتم را بر آورده فرمايي.
اکثر علماي اهل سنت اين نوع توسل را جايز مي دانند, از جمله محمود سعيد ممدوح در مورد جواز آن مي گويد که اين يک مسأله مشهور و معروف در نزد علماء است. 
جمهور از علماء اهل سنت از جمله ائمه آنان مانند شافعي، و ابي حنيفه نيز آن را جايز دانسته و از مسايل متفق عليه ذکر نموده اند. 
ابو حامد استانبولي در مورد اين نوع توسل معتقداست؛ اگر به گفتار توسل کنندگان تأمل گردد و به معناي آن دقت شود, خواهيم ديد که منظور آنان از چنين توسلي اين است که بوسيله متوسل شوندگان خود به خدا تقرب جويند و دوستي ومحبت ورزند، در حقيقت تقرب در جوهره اين نوع توسل نهفته است.
 ايشان کساني را که چنين توسلي را به عبوديت نسبت مي دهند و شرک مي شمارند ناشي از جهالت و ناداني شان مي دانند. 
شيعه نيز زمانيکه به پيامبر (ص) و اهل بيت آن حضرت و صالحين امت توسل مي جويند, هرگز اين تصور را ندارند که آنان؛ خدا و پروردگار شان هستند و بدين وسيله به عبادت شان مي پردازند, بلکه به نظر شيعه پيامبران، اولياء و صلحا بخاطر فضل و مقامي که در نزد خداوند دارند واسطه هاي فيض و زنجيره هاي وصل و رابطه بين خدا و بندگان او مي باشند.
ب ـ توسل به پيامبر در زمان حيات آن حضرت: از آنچه گفتيم, توسل در زمان حيات آن حضرت نيز روشن مي¬گردد و روايات زيادي نيز در اين زمينه بما رسيده است از جمله: مرد نابينايي نزد پيامبر گرامي اسلام آمد و به آن حضرت متوسل شد تا از خداوند بخواهد که به او عافيت و صحت عنايت فرمايد.
پيامبر به او فرمود اگر مايل هستي برايت دعا مي کنم و لي اگر بخواهي صبر کني بهتر است. 
مرد نابينا عرض کرد: دعا بفرماييد.
پيامبر(ص) به او دستور داد که وضو بگيرد و در وضويش دقت کند و دو رکعت نماز به جاي آورد و سپس چنين دعا کند: «اللّهُمّ إِنّي أسأَلُكَ وَأتَوجَّهُ إليكَ بِنَبِيِّكَّ محمّد نَبِي الرَّحمةِ يا محمّد إنّي أتوجّه بِكَ إلي ربّي في حاجتي لِتَقضِي لي» پروردگارا! من از تودر خواست مي کنم و به وسيله پيامبرت که پيام آور رحمت است به تو روي مي آورم و متوجه مي شوم. اي محمد(ص) من براي گرفتن حاجتم به وسيله تو به خدا متوجه مي شوم تا حاجتم را بر آورده گرداند.
اين روايت در منابع مختلف کتب روايي اهل سنت آمده و بر صحت و وثاقت آن تأکيده شده است و روايات و احاديث فراوان ديگري نيز در اين موضوع وجود دارد که ما به عنوان نمونه به ذکر همين روايت اکتفا کرديم و اهل تحقيق را به منابع که در پاورقي آمده است ارجاع مي دهيم . 
ج ـ توسل به پيامبر پس از رحلت آن حضرت: وهابيها توسل به مردگان را شرک اکبر مي دانند و کساني را که به پيامبر و يا صالحين و اولياء الله بعد از مرگ آنان متوسل مي شوند مشرک مي خوانند، به همين خاطر سفر زيارت قبر پيامبر اسلام و ساير قبور را سفر حرام مي دانند و مي گويند: مسافرت بسوي قبور پيامبران يا أولياء و مانند آن جايز نيست، زيرا اين كار به شرك منتهي ميشود.  
اين نظر آنان هم مخالف با روايات است و هم با نظر علما و مذاهب اسلامي: از انس بن مالک رضي الله عنه نقل شده که رسول خدا صلي اللله عليه و سلم فرمود: الأَنبِياءُ أحياءٌ في قبورهم يصلّون (پيامبران در قبرهاي شان زنده اند و نماز مي خوانند)
سيوطي در «مرقات الصعود» مي گويد: در مورد حيات پيامبران در قبرهاي شان اخبار به حد تواتر وجود دارد, پس چگونه اينان حيات بعد از مرگ پيامبران و صلحا را منکر مي شوند, در حاليکه خداوند مي‎فرمايد: «ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياءعند ربهم يرزقون» در صورتيکه خداوند شهدا را زنده خطاب مي کند و مي‎فرمايند آنان نزد من روزي دارند؛ آيا پيامبران چنين نيستند؟!!
وهابيان آيات قرآن را براساس ميل وگرايشهاي ذهني خود توجيه و تفسير نموده و کتاب خدا را در خدمت تفکر و انديشه‎ي خويش به استخدام گرفته¬اند. شيخ حسن بن علي السقاف در جواب کج انديشي اينان مي‎گويد:
کساني که توهم مي نمايند که مردگان نمي شنوند و اين آيه را دليل بر توهم خويش آورده اند که: «وما أنت بمسمع, من في القبور» و تو اي پيامبر آن کس را که در گورستان فرورفته هر گز شنوا نتواني.
در حاليکه اين آيه هرگز نمي تواند دليل بر مدعاي آنان قرار گيرد. زيرا اين آيه بدين معناست که برحال کفاري که بر باطل اصرار مي ورزند تذکر و موعظه هيچ سودي نخواهد بخشيد (زيرا آنان در گورستان کفر و جهالت خود مدفون گشته اند).  
چگونه اينان زيارت قبر رسول گرامي اسلام را سفر شرک مي دانند؛ در حاليکه روايات ثقه و متواتر عکس توهمات و ادعاهاي واهي آنان را ثابت مي کند و مضمون همه آنها اين است که رسول خدا مي فرمايد: هر کس بعد از من قبر مرا زيارت نمايد مانند آن است که مرا در زندگي ام زيارت کرده باشد و من هم او را شفاعت مي کنم يا شفاعت من بر او واجب مي گردد. 
پس نتيجه مي¬گيريم که در جواز توسل به پيامبر فرق نمي کند که آن حضرت زنده باشد يا در قبر، همچنين مي توان به زنده و مرده ي ساير انبياء، فرستادگان، اولياء و صالحان نيز توسل نمود.  

توسل به اهل بيت 
 از پيشوايان اهل سنت، بيش از همه امام شافعي(رض) نسبت به اهل بيت پيامبر(ص) اظهار ارادت و اخلاص مي نمود و به آنان متوسل مي گرديد, به قسميکه علامه ابن حجر در کتاب خود (صواعق المحرقه) اين شعر را از ايشان نقل مي کند:
آل النبــي ذريعـتي و هُم إليـه وسيلــتي
ارجوبهم أعطي غدا بيدي اليمين صحيفتي 
خاندان پيامبر وسيله‎ي من به سوي خداوند هستند
اميد وارم تا بوسيله آنان نامه اعمالم در قيامت بدست راستم داده شود.
بنا بر اين توسل به اهل بيت پيامبر اسلام(ص) داراي جايگاه خاصي در نزد خدا است زيرا: اهل بيت و اصحاب آن حضرت رضي الله عنهم بخاطر نزديکي وهمنشيني که با پيامبر(ص) داشتند از مقام و منزلتي خاصي نسبت به ساير صلحا برخور دارند. علاوه بر اينکه آنان خويشاوندان و بستگان پيامبر بودند و خود داراي مقام و درجات بلندي از فضل، تقوي و خصلت¬هاي نيک و پسنديده هستند. 
بر توسل به اهل بيت و شفيع قرار دادن آنان نه تنها روايات بلکه آيات نيز دلالت دارد از جمله آيه‎ي تطهير است. اين آيه مي رساند که خداوند «رجس» و پليدي را از آنان دور ساخته و از هر گناه، نقص، بدي و نا پسندي پاک گردانيده است. آيا چنين انسانهاي که خداوند خود به پاکي آنان گواهي مي دهد, بيش از هر کس ديگري شايسته توسل نزد خداوند نيستند؟ آيا درست است که محبان اهل بيت به جرم توسل به آنان مورد تکفير قرار گيرند و کشتن شان ثواب تلقي شود؟! اگر توسل به صلحا از نظر علماي اسلام شايسته است؛ آيا به تصريح اين آيه مصداق اکمل صلحاء اهل بيت نمي توانند باشند؟ به همين خاطر است که امام شافعي (رض) مي‎گويد:
خاندان پيامبر وسيله‎ي من به سوي خداوند هستند اميد وارم تا بوسيله آنان نامه اعمالم در قيامت بدست راستم داده شود.

اهل بيت چه کساني هستند؟
گرچه آيه صراحت دارد که منظور اهل بيت پيامبر اسلام است. اما اينکه اهل بيت در اينجا شامل چه کساني مي شود؟ و منظور از آنانيکه خداوند در اين آيه اراده بر پاکي شان از هر گونه گناه نموده کداميک از خاندان رسالت مي باشد؟
 احاديث متواتر و صريحي از پيامبر اسلام(ص) در اين مورد وجود دارد که فرموده منظور از اهل بيت در اين آيه امام حسن، امام حسين، فاطمه‎ي زهرا و امام علي عليهم السلام مي باشند.  
علاوه بر روايات فوق، روايات ديگري نيز در کتب و منابع اهل سنت بطور متواتر از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده که فرمود: اي مردم من پس از خود دو چيز گران مايه و با ارزش را در ميان شما به جاي مي¬گذارم و چنانچه به آن متوسل شويد و چنگ بزنيد و از آن دو چيز پيروي کنيد هر گز گمراه نمي شويد، آن دو عبارتند از کتاب خدا و عترت و اهل بيتم، که هرگز از هم جدا نمي شوند. براي نمونه دو تا از اين روايت را نقل مي نماييم و بقيه را به عهده خوانند گان گرامي مي گذارم: 
با وجود اين روايات آيا باز هم شک و ترديد در مورد توسل به اهل بيت باقي مي ماند؟ 

اگر ما چشم دل به اين روايات و دهها روايت ديگر گشاييم به اين حقيقت به خوبي پي خواهم برد که اهل بيت پس از پيامبر(ص) و در کنار قرآن همانند چراغ و مشعلِ روشنگري است که بوسيله آنان مي توان راه درست را بر گزيد. آنان بدون ترديدکشتيي نجاتي هستند که تنها با تمسک به آنها مي توان به سوي ساحل نجات راه يافت و امواج پر طلاطم گناه را درهم شکست و از سرگرداني به سوي يقين و فلاح راه يافت.  
منابع
1- قرآن کريم
2- محمود سعيد ممدوح، رفع المناره، نشر دار الامام انووي عمان- اردن 1416ه چ1،
3- محمد بن ابي بکر بن عبد القادر ارازي، مختار الصحاح، نشر مکتبه لبنان ناشرون 1415ق، ج1
4- راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، نشر دارد العلم الدار الشاميه، دمشق، بيروت، 1412ق 
5- حسن بن علي السقاف- صحيح شرح العقيده الطحاويه من فکر آل البيت چ اول 1216 هـق، نشر دار الامام انووي- الاردن 
6-محمد بن احمد بن جزي الفرناطي، التسهيل لعلوم التنزيل، نشر دار الارقم بن ابي ارقم، بيروت 1416ق، چ اول، ج1 
7- عبد الله بن عبدالله بن أبي بكر الحسيني، كاسح الألغام الكفرية، نشر مکتب الشعب- قاهره. 
8- محمد بن اسماعيل البخاري، صحيح البخاري، نشر دار الفکر بيروت،1401هـ ق ج2 
9- جميل صدقي الزهاوي، الفجر الصادق في الرد علي منکر ي التوسلو الکرامات والخوارق، نشر مطببعه الواعظ – مصر 1323هـ 
10- عبد العزيز بن عبدالله الجهني، (اسحاق بن عبد الله الدبيري العوضي)«توسل جايز و غير جايز» ص 30-29 چ اول 1422ق رياض.
11- ابي الحسن تقي الدين علي بن عبد الکافي السبکي الکبير، السيف الصقيل في الرعل ابن زفيل، نشر مکتبه زهران. 
12-احمد زيني دحلان، فتنه الوهابيه، چ اول نشر مکتبه الحقيقه – اسلامبول – ترکيه 
13- ابن عابدين، حاشيه رد المحتار، نشر دار الفکر بيروت 1415هـ 
14- حكيم معراج الدين، الاصول الاربعة، نشر مکتبه اشيق اسلامبول 
15- علي اصغر فقيهي، وهبيان، انتشارات صبا تهران چ سوم 166 
16- الشيخ يوسف بن اسماعيل النبهاني، شواهد الحق في الاستغاثه بسيد الخلق (بي تا) (بي جا)
17- حسن بن علي السقاف، البشارة والإتحاف، نشر دار الامام النووي- عمان الاردن، چ اول 1413، ص 51
18- ابو حامد الاستانبول، التوسل بالنبي، دار الشفقه استانبول 1396، ص 248
19- محمد عاشق الرحمن القادري الحبيبي، سوف الله الاجله و عذاب الله المجدي، هند-الله آباد 1401هـ 
20- جعفر سبحاني، في ظلال التوحيد، نشر موسسه امام صادق(ع) 1412هـ، قم، 
21- حسکاني عبيد الله بن احمد، شواهد التنزيل، نشر دفتر چاپ و نشر وزارت ارشاد، ج1،
22- استاد ابوالحسن غفاري، کلام اماميه (جزوه درسي) ، مرگز جهاني علوم اسلامي، 1385، ص89
23- محمد بن محمد الحاکم النيسابوري، المستدرک الحاکم، نشر دار المعرفه بيروت1406هـ ق ج2 
24- احمد زيني دحلان، الدرالسنيه، نشر مکتبه ايشيق- استامبول– ترکيه، 1397ق ج1 
25- الامام احمد بن حنبل، مسند احمد، نشر دار صادر- بيروت ج4، 
26- ابي محمد عبد بن حميد، المنتخب من مسند عبد بن حميد، چ اول 1408هـق نشر مکتبه النهضه العربيه- بيروت.
27- الشيخ محمد بخيت الحنفي، تطهير الفؤاد، چ 1397هـ مکتبه اشيق استامبول- ترکيه. 
28- داود انقشبندي الخالدي، الرد علي الآلوسي، نشر مکتبه الحقيقه 1306هـ، استامبول- ترکيه، 
29- جعفر سبحاني – آيين وهابيت، نشر مشعر 1384هـ ش قم 
30- حسن بن علي السقاف، الاغاثه بأدله الاستغاثه، چ اول 1310هـ ق نشر مکتبه الامام انووي عمان- الأردن.
31- احمد بن الحسين بن علي البيهقي، السنن الکبري، نشر دار الفکر بيروت، ج 5 ، 10
32- نور الدين الهيثمي، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نشر دار الکتب العلميه بيروت- لبنان 1408هـ ، ج4، 
33- سليمان بن أحمد بن أيوب اللخمي الطبراني، المعجم الوسط، نشر دار الحرمين 1415هـ، ج1 
34- مسلم النيسابوري، صحيح مسلم، نشر دار الفکر بيروت - ج 7  
35- عبدالله بن بهرام الدارمي السنن الدارمي ج2، نشر مطبعه الاعتدال – دمشق 
36- محمد بن عيس الترمذي، سنن تر مذي،¬نشر دار¬الفکر-¬بيروت،¬1403هـ ج5 
37- شيخ السبکي، شفاء السقام في زياره¬خيرالانام ، چ چهارم، 419هـ مصر
38- السيد مرتضي الرضوي، آراء علماء السنه في الوهابيه،چ دوم، لندن 1406هـ 
39- أبي عبدالرحمان أحمد بن شعيب النسائي الشافعي، خصائص أمير المؤمنين (ع)، نشر مکتبه نيتوي الحديثه(بي تا)  
40 - عمرو بن أبي عاصم الضحاک، كتاب السنة، نشر مکتبه الاسلامي، بيروت- لبنان چ سوم 1413هـ  
41- احمد بن شعيب النسائي، فضائل الصحابة- نشر دار الکتب العلميه بيروت- لبنان (بي تا)
42 - فائز ابراهيم محمد، توسل (وساطت بين خدا وبندگان) (بي تا) ،(بي جا)
43- زيارت و توسل به نقل از: http://golchin.blogsky.com/?Date=1382-03 ل)
44- صبحي محمصاني، فلسفة‏التشريع، نقل از : www.balagh.net/persian/kalam/kalam_history/02/06/01.htm
45 - ناسخ‏التواريخ: ج‏1، جلد قاجار - ناصري روضة‏الصفا ج‏9، مسير طالبي به نقل از: http://www.balagh.net/persian/kalam/kalam_history/02/06/01.htm
46- سليمان¬فائق¬بك،¬تاريخ¬بغداد،¬بنقل از: http://www.balagh.net/persian/kalam/kalam_history/02/06/01.htm
47-¬البدع¬و¬المحدثات¬وما¬لا¬اصل¬له¬به¬نقل¬از: http://www.salaf.blogfa.com/post-57.aspx


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391برچسب:اهل سنت انديشه وهابيت را نقد ميكند, | 17:50 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=